الو پلیس؟ به ما مربوط نیست، ماجرا خانوادگی است
انتشار خبری مربوط به تماس تلفنی یک زن در شیراز با پلیس و درخواست کمک برای نجات از خشونت خانگی، واکنشهایی را در شبکههای اجتماعی برانگیخت. عدهای چنین خبرهایی را کپی تقلبی از ماجراهای رویداده در کشورهای دیگر دانستهاند و برخی نیز گفتهاند قوانین ایران به مددکاران و حتی به ماموران پلیس اجازه مداخله در چنین مسایلی نمیدهد.
***
پایگاه اطلاعرسانی «رکنا» نوشت یک زن در شیراز که گروگان همسرش بود با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و به بهانه سفارش چلوکباب و نوشابه، آنها را نسبت به وقوع خشونت خانگی مطلع کرد: «سلام، ببخشید رستوران بیرونبر؟ من چلوکباب میخواهم با نوشابه. از دیشب تا حالا چیزی نخوردهام و گشنه ام.»
پلیس: «آیا شما نمیتوانید صحبت کنید و فرد دیگری در کنار شما است؟»
زن: «بله، بله»
پلیس: «متوجه شدم. مشخصات و آدرس تان را بفرمایید»
رکنا نوشته با هوشیاری کاربر پلیس ۱۱۰، مراتب به سرعت به کلانتری محل مورد نظر اعلام شد و ماموران نیروی انتظامی به منزل آن زن اعزام شدند.
اما این ماجرا واکنشهای متفاوتی را در توییتر برانگیخت. عدهای از کاربران این نوشته را یک کپی تقلبی از روی نسخهای خارجی دانستند. چند نفری هم نوشتند که در شرایط مشابه با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتهاند اما پلیس گفته به مسایل خانوادگی دخالت نمیکند. اشاره آنها به گزارشی بود که سال گذشته در یک شبکه محلی وابسته به سیبیاس در ایالت اوهایو آمریکا پخش شد. در آن گزارش، دختر جوانی در تماس با پلیس، به بهانه سفارش پیتزا به آنها میفهماند که در خطر است.
اشاره رمزی به خشونت خانگی امری رایج در شمار زیادی از کشورها است و معمولا به پلیس اورژانس اجتماعی در مورد کدهای احتمالی آموزش کافی داده میشود.
کدها، رمزها و نمادهایی که برای اطلاع دادن از وضعیت خود به هنگام خشونت خانگی استفاده میشود متعدد است اما در برخی کشورها یک کد خاص برای این کار وجود دارد. در چنین حالتی، اگر فرد قربانی در تماس با پلیس نتواند جزییات را بگوید، فقط از آن کد استفاده میکند و به اپراتور میفهماند که در خطر است.
این علامت رمزی در کانادا با استفاده از کف دست و پوشاندن انگشت شصت منتقل میشود. به عبارت دیگر، اگر هنگام گفتوگوی تصویری با کسی شصت خود را به داخل دست تا کرده و با چهار انگشت دیگر آن را بپوشانید، در واقع به مخاطب اطلاع میدهید که در معرض خشونت خانگی قرار دارید و از او درخواست کمک میکنید تا با پلیس تماس بگیرد.
به نوشته یورونیوز، در فرانسه از قربانیان خشونت خانگی خواسته شده تا به مسئولان داروخانه با گفتن رمزواژهای علامت بدهند تا آنها با تماس با پلیس، این مورد را گزارش کنند. زیرا رفتن به داروخانه در این مدت محتملتر است.
اما در ایران گزارشهای متعددی در دست است که بر اساس آنها، پلیس حتی اگر شخصا شاهد خشونت باشد میگوید به ما مربوط نیست.
مسئولان بهزیستی در استانهای مختلف میگویند با شیوع کرونا تماس با اورژانس اجتماعی به شکل معناداری افزایش یافته است: چهل درصد در استان آذربایجان غربی، پنجاه درصد در استان اصفهان و حتی هفتاد درصد در استان فارس. اما پلیس چنین چیزی را انکار میکند.
خشونت در بستر بیتفاوتی قانون و ضابطان قضایی
«هستی»، یک کاربر شبکههای اجتماعی، به ایرانوایر میگوید در ایران نیاز به علامت یا ایما و اشاره نیست، زیرا به گفت او، پلیس حتی در قبال مواردی که خودش هم شاهد باشد واکنشی نشان نمیدهد.
او میگوید: «من بارها در خیابان شاهد خشونت یک مرد نسبت به همسرش بودهام. دیدهام که مردی زنش را کتک زده یا حتی او را روی زمین کشیده. همه ما ویدیوهایی دیدهایم که مردها همسرشان را با چاقو وسط خیابان تهدید میکنند. من خودم نزدیک میدان انقلاب مردی را در حاشیه میدان دیدم که زنش را به وحشیانهترین شکلی در مقابل چشم رهگذرها کتک میزد. جالب است که مردم از جلو آن صحنه میگذشتند و فقط نیمنگاهی به ماجرا میانداختند. کسی واکنشی نشان نمیداد. من به پلیس زنگ زدم. گفتند اگر موضوع خانوادگی است بهتر است شما هم دخالت نکنید خانم. تصورش را بکنید هیچ قانونی وجود ندارد که زن به پشتوانه آن احساس حمایت کند؛ یا مرد از ترس پاسخگویی به آن قانون بخواهد رفتارش را کنترل کند.»
علاوه بر حمایت کمرمق قوانین خانواده، نبود خانههای امن در شهرستانها در بیپشتوانگی زنانی که تحت خشونت خانگی هستند بیتاثیر نیست.
پدر «نوشین» یک دامداری کوچک را در شهر گچساران اداره میکند. مادرش ۵۷ ساله است. او میگوید از وقتی به یاد دارد، از سی سال پیش تا امروز، شاهد کتک خوردنهای دایمی مادرش در خانه بوده. مادرش در دوره کودکی او فقط از دست همسرش کتک میخورد اما حالا دو برادر نوشین هم مادرشان را کتک میزنند.
نوشین میگوید درگیری والدینش در روزهای کرونا چند برابر شده و او قادر به آرام کردنشان نیست: «پدرم همیشه آدم خشن و غیرقابل کنترلی بود. یکی از بهانههای دایمی کتک زدنهایش مزه غذاست. قبلا این اتفاق چند هفته یک بار پیش میآمد اما در طول یک سال گذشته که ناچار به خانهنشینی شده، دق دلیهایش را سر مادرم خالی میکند و رفتارهای خشونتآمیزش تقریبا چند برابر گذشته شده. هفته گذشته سر سفره غذا نشسته بودیم که بیمقدمه و بدون هیچ درگیری لفظی یک باره به خاطر شوری غذا با مشت توی دهان مادرم کوبید و بلافاصله دهان مادرم پر از خون شد. یک بار ناشناس به پلیس ۱۱۰ زنگ زدم گفتم زن همسایه مان همیشه کتک میخورد. گفتند به ما مربوط نیست. ما که نمیتوانیم بیاییم دنبالش. بهتر است بیاید توی پاسگاه و کلانتری و نسبت به همسرش اعلام شکایت کند در آن صورت ما می فرستیم پزشکی قانونی و رسیدگی میکنیم. در بقیه موارد ما حق مداخله در مسایل خانوادگی را نداریم.»
«کتایون»، مددکار اجتماعی و مشاور یک سازمان دولتی در خوزستان، میگوید سرنوشت مادرش بود که او را به سوی مددکاری هدایت کرد.
او به ایرانوایر میگوید: «نوجوان بودم و میخواستم دامپزشکی بخوانم. اما یک روز اتفاق دردناکی افتاد که مسیر زندگی مرا تغییر داد. پدرم مادرم را کتک زد و او را از خانه بیرون انداخت. البته بار اولش نبود. اما بار اولی بود که من شیوه برخورد پلیس با زنها را از نزدیک میدیدم: همسایهها زنگ زدند به پلیس ۱۱۰ و آنها آمدند و مادرم را بردند داخل خانه و سعی کردند پدرم را نصیحت کنند. وقتی پدرم به دروغ مدعی شد که مادرم به او کماعتنایی میکند و به او غذا نمیدهد و رسیدگی نمیکند آنها شروع کردند به سرزنش مادرم. تصورش را بکنید مادرم با تن زخمی و کبود شده داشت به این نصیحتها و سرزنشها گوش میداد. مادرم احساس بیپناهی میکرد. همان جا بود که تصمیم گرفتم مددکاری بخوانم و وارد این مسیر بشوم و به مادرم و امثال او کمک کنم. از چهار سال پیش هم مادرم را از آن خانه بیرون آوردم تا با من زندگی کند.»
مددکاران بیپشتوانه
کتایون میگوید تجربه همکاری با بهزیستی را داشته و مددکاران آنجا واقعا چارهای ندارند: «اورژانس اجتماعی بهزیستی حق مداخله ندارد چون ضابط قضایی نیست. مددکار در محل حاضر میشود و میبیند که پدری کودکش را به شدت کتک زده. باید به مراجع قضایی گزارش کند. کودک را همان جا رها کند و برگردد. وقتهایی هم هست که به شدت احساس خطر میکنی و تشخیص مداخله فوری و ضروری میدهی، مثلا باید آن کودک را از محل دور کنی اما تشخیص تو مهم نیست بلکه باید حکم قضایی داشته باشی و گرفتن حکم قضایی کار مددکار نیست. تا زمانی که منِ مددکار، توسط یک نیروی پلیس آموزشدیده حمایت نشوم و آن پلیس هم توسط قانون مورد حمایت قرار نگیرد این ماجرا ادامه خواهد داشت.
کتایون مرا به یکی از فعالان محلی به نام « شهین»، ۴۷ ساله، معرفی میکند. شهین میگوید چند ماه پیش به پلیس زنگ زده تا کتک خوردن یک زن را که در ساختمان آنها زندگی میکند گزارش کند.
زن همسایه در شروع مشاجره تلفنی به شهین اطلاع داد. مشاجره بالا گرفته و کتک زدن در اوج بود که پلیس سر رسید. اما واکنش پلیس بسیار منفعلانه بود. پلیس به آنها گفت اجازه ورود به خانه را ندارد. در همان حال صدای فریادهای فرد آزاردیده از داخل خانه شنیده میشد.
شهین میگوید: «پلیس گفت شاید آن زن دارد بیخودی جیغ و داد میکند. من گفتم مگر مریض است که بیخود داد بزند. گفتند اصلا شاید مرد دارد کتک میخورد. گفتم بهتر است در بزنید و وارد بشوید. گفتند چنین مجوزی نداریم و حق نداریم در بزنیم و کنجکاوی کنیم. گفتم من همسایه آنها هستم .او همیشه زنش را وحشیانه کتک میزند. اگر یک روز او را کشت چه؟ پلیس جواب داد در آن صورت اگر جرم مشهودی مثل قتل رخ داد به ما اطلاع بدهید تا به پرونده رسیدگی کنیم ولی قبل از آن حق مداخله نداریم.»
«شیما»، کاربر توییتر، نیز تجربهای مشابه دارد. او میگوید: «صدای دعوا و کتککاری همسایه را شنیدم. خانم همسایه از توی تراس از من درخواست کرد با ۱۱۰ تماس بگیرم. در کمال ناباوری به من گفتند توی دعوای خانوادگی دخالت نمیکنیم.»
سختی اثبات خشونت خانگی
کتایون میگوید اثبات خشونت خانگی ساده نیست: «دو راه وجود دارد. این که یا شاهد داشته باشید، که البته گاهی همان شاهد هم کافی نیست و مرد ممکن است ادعای خودزنی زن را مطرح کند، یا اینکه زن به پزشکی قانونی مراجعه کند و امیدوار باشد که جای زخمها و اثر خشونت آنقدر حاد و آشکار باشد که بتواند طول درمان بگیرد.»
به گفته کتایون، مشکل اصلی در دشواری تماس با پلیس نیست، مشکل جای دیگری است؛ آنجا که قانون نه خودش حمایت میکند و نه به سازمانهای مربوطه اجازه مداخله میدهد. یعنی دست اورژانس اجتماعی بهزیستی نیز بسته است.
او میگوید: «باید به ضرورت راهاندازی خانههای امن در شهرستانهای دور و نزدیک توجه کنیم. گیرم که زنی خشونتدیده با ایما و اشاره و با گفتن چلوکباب یا پیتزا به نیروهای زبده و آموزشدیده آن سوی خط فهماند که در خطر است. آنها هم به موقع خودشان را رساندند. بعدش چه؟ اوضاع که آرام گرفت آن زن باید برگردد همانجا درست بغلدست همان فرد آزارگر.»
او معتقد است علاوه بر قوانین فاجعهباری که اتفاقا خودشان مشوق و مروج خشونتاند، نبود اماکن امن برای نگهداری زنان آسیبدیده بزرگترین چالش مددکاران اجتماعی است.
کتایون میگوید: «در گذشته وقتی با بهزیستی کار میکردم بارها احساس حماقت کردم. مددکاری بهزیستی هم همین وضعیت را دارد. تیم آنها هم برای آرام کردن فضای روانی خانه و دادن مشاوره، هم به فرد آزارگر و هم به فرد آسیبدیده، اعزام میشوند و در مواردی که احساس کردند یک کودک یا زن در معرض خطر جدی است، فقط قادرند برای مراجع انتظامی گزارش بفرستند و آنها را در جریان بگذارند.»